سندروم ایمپاستر

کودکی با سبیل دروغین که نماد دغل‌کاری در سندروم ایمپاستر است.

سندروم دغل‌کار یا سندروم ایمپاستر (Imposter Syndrome)، نوعی اختلال روانشناختی نیست. بلکه تجربه‌ای است که به دلیل شیوع بالا و اثرگذاری آن بر زندگی افراد، نام منحصر به فرد خود را دریافت کرده است. زمانی که ما به صورت مداوم تصور می‌کنیم شایستگی دستاوردهای خود را نداریم و دیگران متوجه نالایق بودن ما خواهند شد، سندروم ایمپاستر را تجربه می‌کنیم. ممکن است افکاری با این مضمون را تجربه کرده باشیم: “بالاخره همه میفهمن من به درد نمیخورم!”، “دیر یا زود معلوم میشه که من لایق این جایگاه نیستم”، “من شانسی این جایگاه رو به دست آوردم، واقعا حاصل کارهای من نبود!”. این‌ها بخشی از افکاری است که در سندروم ایمپاستر دیده می‌شوند.

 

البته سندروم ایمپاستر فقط تعدادی فکر (جملات و کلمات) نیست، بلکه تجربه‌ای پیچیده از احساسات و افکار و واکنش‌ها است. زمانی که حضور این سندروم را حس می‌کنیم به شدت افکار باورپذیر هستند و آن‌ها را به شکل فکر نمی‌بینیم. بلکه احساس گناه، ناامیدی، حسرت، غم، خشم و … احساسات دیگر معجونی خلق می‌کنند که شواهد مخالف و افکار متفاوت کمرنگ می‌شوند. در این شرایط ما با این افکار یکی می‌شویم و فاصله‌ای بین خودمان و آن‌ها حس نمی‌کنیم. به عبارت بهتر، گویا دقیقا ما همان چیزی هستیم که افکارمان می‌گویند.

مردی در لباس سفید در حال نشان دادن فروتنی است که با سندروم ایمپاستر تفاوت دارد.

فروتنی

از آنجایی که در اکثر فرهنگ‌ها فروتنی فضیلت به حساب می‌آید، فروتنی با سندروم ایمپاستر اشتباه گرفته می‌شود. تمایز مهمی بین سندروم ایمپاستر و فروتنی وجود دارد. فروتنی به شناخت محدودیت‌های دانش و توانایی ما اشاره دارد. این که ما درک کنیم چه چیزهایی را نمی‌دانیم و فاقد چه مهارت‌هایی هستیم نگاهی مبتنی بر شواهد موجود است، که اتفاقا به ما کمک می‌کند تصمیمات سنجیده‌تری بگیریم. در عین حال که می‌دانیم چه توانمندی‌هایی داریم و چگونه می‌توانیم موثر باشیم، متوجه این موضوع هستیم که مرز توانایی‌هایمان کجاست. اما سندروم ایمپاستر ما را در محدوده توانمندیمان، ناتوان جلوه می‌دهد. با وجود شواهدی که نشان می‌دهد چگونه می‌توانیم موثر باشیم، به نظرمان می‌رسد که تمام این شواهد حاصل شانس یا عواملی جز عملکرد ما است. این باور ما را به سمت تصمیمات ناکارآمد هدایت می‌کند. در سندروم ایمپاستر باور ناتوان بودن وجود دارد در حالی که فروتنی فاقد چنین ویژگی‌ای است.

 

شیوع

سندروم ایمپاستر شایع‌تر از آن چیزی است که افکارمان می‌گویند. در مطالعاتی شیوع این سندورم حتی تا 82 درصد نیز گزارش شده است. این سندروم ابتدا در سال ۱۹۷۸ معرفی شد و با توصیف مشکل در زنان شاغل شروع شد. اما در طول زمان مطالعات مختلف نشان دادند، در زنان و مردان، در همه نژاد‌ها و فرهنگ‌ها این سندروم دیده می‌شود. حتی در کسانی که به نظر نمی‌آید نیز دیده می‌شود. در بررسی‌ها، حتی در مشاغل تخصصی مانند پزشکی و حتی بین دانشجویان دکتری تخصصی نیز سندروم ایمپاستر شیوع بالایی دارد.

ماسکی شامل دو صورت سیاه و سفید که نماد احساس دغل‌کار بودن در سندروم ایمپاستر است.

کسب دستاورد

تجربه کردن سندروم ایمپاستر اصلا آسان نیست. حتی ممکن است فرد دستاوردهای مهمی هم داشته باشد اما از احساس دغل‌کار بودن و نالایق بودنش کاسته نشود‌. برخی اوقات دستیابی به هدفی جدید یا کسب دستاوردی جدید، حتی حس دغل‌کار بودن را افزایش می‌دهد. در این مواقع فرد فشار بیشتری نیز احساس می‌کند، چرا که دستاوردهای جدید به معنی درد شدیدتر به هنگام برملا شدن ناتوانی فرد است. فرض کنید شما در حال بالا رفتن از کوه هستید، در عین حال که از موانع گذر می‌کنید بیشتر به توانایی خود شک می‌کنید و هر مانعی که می‌گذرانید را حاصل شانس می‌بینید. این موضوع باعث می‌شود ترس بیشتری از سقوط در رو به رو شدن با موانع جدید داشته باشید. بنابراین، ارتفاع بالاتر و موانع گذرانده بیشتر یا به عبارت دیگر دستاوردهای جدید لزوما باعث کاهش سندروم ایمپاستر نخواهند شد.

 

نشانه‌ها

نشانه‌هایی وجود دارد که می‌توانند بیانگر سندروم ایمپاستر باشند. البته این نشانه‌ها اختصاصی نیستند و فقط بیانگر سندروم ایمپاستر نخواهند بود و تشخیص این که این نشانه‌ها از چه ریشه‌ای تغذیه می‌شوند کار آسانی نیست.

 

تردید

بدون احساس توانمندی، ما غرق در اضطراب نسبت به توانایی خود برای رو به رو شدن با موانع جدید خواهیم شد. این اضطراب خود را به صورت تردید داشتن نسبت به خود نشان می‌دهد. این که مدام شک داریم که آیا من توانایی انجام کارها را دارم یا نه. در این شرایط اهداف، فارغ از اینکه منطقی و قابل دستیابی باشند دور از دسترس دیده می‌شوند.

 

کاهش ارزش دستاوردها

یکی از روش‌هایی که سندروم ایمپاستر خود را نشان می‌دهد، کاهش ارزش دستاوردها است. در این حالت، فرد دستاوردهای خود را بی‌ارزش می‌پندارد. در نهایت، چه راهی بهتر برای ثابت کردن این که من دغل‌کار و ناتوان هستم از اینکه ثابت کنم دستاوردهایم بی‌ارزش هستند؟

 

اسناد بیرونی

ما به صورت عمده دلیل رویدادها را می‌توانیم به عوامل بیرون از کنترل خود (اسناد بیرونی) و عوامل درون حیطه کنترل خود (اسناد درونی) نسبت دهیم. هر دو نوع این اسنادها می‌توانند مفید و راهگشا باشند و هر دو نوع نیز خطرات خود را دارند. اسناد بیرونی با کاهش بار مسئولیت و در عین حال کاهش ارزش تلاش‌های ما همراه است. بنابراین یکی از روش‌هایی که سندروم ایمپاستر خود را نشان می‌دهد، نسبت دادن دستاوردها به عوامل بیرونی مانند شانس است.

مسیری دشوار و گمراه کننده که نشان دهنده اهداف غیر واقعی در سندروم ایمپاستر است.

اهداف غیر واقعی

یکی از اصول هدف گذاری صحیح، قابل دستیابی بودن اهداف است. افرادی که با سندروم ایمپاستر دست و پنجه نرم می‌کنند، تمایل به انتخاب اهداف بیش از حد دشوار و غیر قابل دستیابی دارند. این شیوه هدف گذاری، روشی برای مقابله با سندروم ایمپاستر و احساس ناتوانی است. اما متاسفانه، اهداف بیش از حد دشوار به شکست منجر می‌شوند و این شکست‌ها تایید کننده احساس ناتوانی می‌شود و شعله سندروم ایمپاستر را بزرگ‌تر می‌کند.

 

دلایل

سندروم ایمپاستر می‌تواند به دلایل متنوعی پدیدار شود. از جمله این که سندروم ایمپاستر می‌تواند همراه با یا به دلیل مشکلات روانشناختی دیگری مثل افسردگی اساسی، افسردگی پایدار، تروما، اضطراب فراگیر، اضطراب اجتماعی، احساس ناامیدی، احساس پوچی، ترس از شکست، ترس از طرد شدن، کمال طلبی و … بروز کند. با این حال تمرکز ما در این قسمت بر شرایط فراهم کننده سندروم ایمپاستر خواهد بود، نه بر اختلالات و مشکلات روانشناختی.

 

محیط خانوادگی

افرادی که در خانواده‌های سرزنشگر یا کمال‌گرا رشد یافته باشند، ممکن است اهداف غیر قابل دستیابی برای خود تعیین کنند. زندگی در چنین شرایطی به اهمیت بیش از حد به موفقیت و دستاورد منجر می‌شود. در این شرایط کوچکترین خطا یا اشتباه با سرزنش همراه می‌شود. در نتیجه برای اجتناب از سرزنش شدن، تمرکز بیشتری بر اشتباهات خواهد بود. به همین دلیل خطاها، ناکامی‌ها و اشتباهات اهمیت بیشتری در فضای ذهن فرد پیدا می‌کنند. همین مسئله باعث می‌شود که دستاوردها کوچکتر از آنچه که هستند به نظر برسند.

 

فشار اجتماعی

تجربه محیط‌های اجتماعی که تعلق یا ارزشمندی فرد وابسته به دستاوردهای اوست، این خطر را ایجاد می‌کند که در شرایطی که عملکرد فرد کمتر از حد انتظار باشد ارزشمندی وی تهدید شود. در این حالت کسب دستاوردها روشی برای تعلق داشتن و طرد نشدن خواهد بود. این ترس از طرد شدن، باعث می‌شود فرد به صورت مداوم در حال تلاش برای پذیرفته شدن باشد. بنابراین دستاوردها دیگر تلاشی برای توانمند بودن نیستند بلکه تلاشی برای طرد نشدن خواهند بود. به همین دلیل تلاش‌ها به ایجاد تصویر باثباتی از خود توانمند منجر نخواهد شد.

 

راهکار

درمان سندروم ایمپاستر بر اساس اینکه با چه مشکلاتی همراه است و به چه شیوه‌ای ظاهر شده است، مسیرهای متفاوتی را شامل می‌شود. بنابراین اگر خودتان یا یکی از نزدیکان شما با این سندروم درگیر است، بهتر است ابتدا با یک روانشناس در مورد مشکلات موجود صحبت کنید. اما اگر به هر دلیل تمایلی به حضور در جلسات رواندرمانی را ندارید، راهکارهایی وجود دارند که می‌توانند به مقابله با سندروم ایمپاستر کمک کنند. 

 

  • در ابتدا سعی کنید زمان‌ها و موقعیت‌های بروز افکار و احساسات مرتبط با سندروم ایمپاستر را شناسایی کنید.
  • در قدم بعدی نحوه اثر گذاری این افکار و احساسات را بر عملکرد خودتان شناسایی کنید. تمرینات ذهن‌آگاهی می‌توانند در این قدم‌ها به شما کمک کنند.
  • سپس سعی کنید افکار را به صورت فقط فکر و نه باور صحیح در نظر بگیرید. در عین حال، بررسی شواهد درستی افکار نیز می‌تواند کمک کننده باشد. می‌توانید با توجه به اطلاعاتی که در قدم اول به دست آورده‌اید میزان مفید بودن این افکار را شناسایی کنید.
  • در قدم بعدی سعی کنید واکنش خود را به این افکار و احساسات با توجه به موقعیت تغییر دهید. در این قسمت، مهم است که از پیش تصمیم بگیرید و تمرین کنید. تغییر رفتار فرایندی آهسته و منوط به تمرین مکرر است بنابراین بهتر است صبور باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *