احساس طرد شدن
ما موجودات اجتماعیای هستیم. در اجتماع به دنیا میآییم، زندگی میکنیم و از دنیا میرویم. برای ما زیستن در اجتماع به معنی زنده ماندن است و طرد شدن معنی مرگ را دارد.ما پوست سخت، آرواره قدرتمند، چنگال تیز، سرعت بالا یا جثه بزرگی نداریم. اما در عین حال به مدد تشکیل اجتماع در طبیعت بسیار موفق عمل کردهایم. شاید این استدلال در مورد شرایط امروز ما صادق نباشد، اما تا چند قرن پیش در مورد اجدادمان صدق میکرده است.
وقتی که طرد شدن از جمع به معنی مرگ بوده است، یادگیری هماهنگی و همکاری با دیگران نیز حیاتی بوده است. ما در حضور انسانهای دیگر میآموزیم چطور رفتار کنیم، چطور صحبت کنیم، چطور بشنویم و حتی چطور احساس کنیم. همه اینها به ما کمک میکنند رفتار خود را با دیگران هماهنگ کنیم. ما در اجتماع یاد میگیریم چطور احساسات خود را با دیگران به اشتراک بگذاریم و چطور احساسات دیگران را متوجه شویم. همه اینها به این معنی است که جنبهای از اکثر رفتارهای ما (فکر کردن، احساس کردن و عمل کردن) ماهیت بین فردی دارد.
رفتارهای همکارانه
ما به عنوان موجودات اجتماعی، رفتارهایی را برای حفظ و ارتقای روابط خود پرورش دادهایم. مثلا ما ممکن است به کسی که حتی زبان مشترکی با او نداریم لبخند بزنیم و لبخند دریافت کنیم، کارکرد این رفتار صرفا بهبود کیفیت روابط ما با افراد دیگر اجتماع است. روی دیگر سکه، رفتارها با به عبارت سادهتر افکار و احساساتی است که در پاسخ به ضعیفتر شدن روابط پرورش دادهایم. ما زمانی که فردی به ما خیره نگاه میکند ممکن است دچار احساس اضطراب شویم، ممکن است بیشتر روی رفتارهای او تمرکز کنیم. زمانی که فردی با اخم به ما نگاه میکند در ذهنمان افکاری درباره چرایی این رفتار و نحوه مناسب پاسخ دادن پدیدار میشود.
ترس از طرد
بنابراین نشانگرهایی در رفتارهای ما وجود دارد که به ما کمک میکند وضعیت روابط خود با دیگران را ارزیابی کنیم. این ارزیابیها برای حفظ روابط و بودن در جامعه حیاتی بوده است چرا که ما بدون اجتماع زنده نمیماندیم. حالا اگر رویدادی جایگاه ما را در روابط بینفردی تهدید کند، در درون ما واکنشهایی پدیدار میشود. یکی از رایجترین واکنشها احساس اضطراب است. هر چقدر رابطه در معرض خطر برای ما مهمتر باشد حجم اضطراب بیشتری را تجربه میکنیم.
زمانی که اضطراب ناشی از تهدید شدن رابطه را تجربه میکنیم (به عبارت بهتر احساس طرد شدن)، ذهنمان به سرعت برای تغییر شرایط به عکسالعمل دست میزند. ذهنمان پر میشود از افکاری در مورد چرایی این طرد شدن، یادآوری نشانگرها، سرزنش خود و … . بدنمان ممکن است با افزایش ضربان قلب، افزایش سرعت تنفس، سرگیجه، سردرد، درد معده و … این واکنشها را همراهی کند.
واکنشهای خودکار
معمولا ما در این شرایط به واکنشهای آشنای خود پناه میبریم و به فضای رابطه و اهمیت نشانگرها دقت نمیکنیم. اگر در روابط گذشته خود راه اجتناب را استفاده کرده باشیم به آن گرایش داریم. مانند کسی که در روابط گذشته خود قطع رابطه را انتخاب میکرده است. فردی را تصور کنید که در بیند دوستی خود را تمام میکند.روابط خود طرد شدن را تجربه کرده است. پس از این تجربیات طرد، بر اساس پیامهایی که از دیگران دریافت کرده یا راه حلهایی که ذهن خودش تولید کرده است به اجتناب کردن ختم شده است. این فرد در صورتی که در رابطهای نشانهای مبنی بر طرد شدن ببیند، به احتمال زیاد از رابطه کناره گیری میکند.
یکی دیگر از راهحلهای آشنا، افزایش وابستگی است. فردی را تصور کنید که در روابط گذشته خود پیامهایی دریافت میکرده که در شرایط طرد شدن وی را ترغیب میکرده تا به طرد کننده بچسبد. این فرد در بزرگسالی در زمانی که نشانههای طرد شدن را میبیند، تمام تلاش خود را میکند که به طرف مقابل نزدیک شود. ممکن است از خواستهها و ارزشهای خود چشم پوشی کند و تسلیم طرف مقابل شود.
سوگیری توجهی
یکی از مشکلاتی که ذهن ما در مواجهه با احساس طرد شدن دارد، حساس شدن بیش از حد به نشانههای طرد شدن است. مغز ما برای محافظت از ما بر اساس الگوی رخدادهای پیشین دست به پیش بینی آینده میزند. یعنی با وارسی گذشته به دنبال نشانههایی برای تجربیات ناخوشایند میگردد تا از رخ دادن مجدد آنها جلوگیری کند. مشکل این روش حل مسئله این است که اگر ما کنترلی بر رخدادها نداشته باشیم و توانایی تغییر آنها را نداشته باشیم، به صورت مداوم باید در پی یافتن نشانهها باشیم. این یعنی ما در همه حال گوش به زنگ هستیم تا طرد بشویم. این وضعیت طاقت فرسا و آزاردهنده است. همین موضوع باعث میشود ابهام موجود در رابطه را نتوانیم تحمل کنیم. برای رهایی از این وضعیت مبهم، به دنبال قطعیت میگردیم و این یعنی به اطمینان طلبی پناه میبریم که میتواند شیوههای گوناگونی داشته باشد.
ترکیب این اطمینان طلبی و حساسیت به نشانهها باعث میشود ما دست به تفسیر هر رفتاری بزنیم. هر چیزی که در رابطه رخ میدهد را به هم متصل کنیم تا بتوانیم از این ابهام خارج شویم و به راه حلهای آشنای خود برسیم. بنابراین احتمال خطای ما بالا میرود. ما چیزهایی را به نفع طرد شدن تفسیر میکنیم که ارتباطی با طرد شدن ندارند. پاسخهایی میدهیم که شرایط را بدتر میکنند و احساس طرد شدن ما بیشتر میشود.
الگوهای نامنعطف
در نهایت این الگوهای رفتاری روابط ما را با مشکل رو به رو میکند. روابط به سرنوشت مشابهی دچار میشوند و ما بیش از پیش قانع میشویم که در روابط محکوم به طرد شدن هستیم. دقت کنیم که لزوما راهحلهای پیشنهادی مقصر نیستند، ممکن است در شرایطی واقعا اجتناب یا چسبیدن راه حل درستی باشد. اما مشکل اینجاست که در اغلب موارد ما بدون سنجیدن بافت رابطه، بدون بررسی دقیقتر نشانهها، بدون در نظر گرفتن ارزشهایمان و بدون پیشبینی نتیجه رفتارمان به آن عمل میکنیم. این انعطاف ناپذیری باعث تکرار شدن مکرر الگو در روابط میشود.
راه خروج
- در این مواقع بهترین راه این است که با یک روانشناس صحبت کنید، چرا که این الگوها معمولا پیچیده و قدیمی هستند. تغییر آنها بدون کمک درمانگر میتواند سخت و شاید غیر ممکن باشد.
- اگر به درمانگر دسترسی ندارید، میتوانید روی رفتارهای خود تمرکز کنید و به جای تکیه کردن به راهحلهای قدیمی از خود بپرسید من از این ارتباط چه میخواهم و چه رفتاری مرا بهتر به این سمت هدایت میکند.
- ارزشهایتان را بشناسید و سعی کنید رفتار خود را مطابق با این ارزشها انتخاب کنید نه بر اساس آنچیزی که احساس طرد شدن وادارتان میکند انجام دهید.
- روشهای مناسب گفت و گو و حل تعارضات را در روابطتان تمرین کنید. بهترین روشی که میتواند روابط را به صورت سالم هدایت کند، گفت و گوی مناسب است.