ای کاش!
احساسی که همه ما گاهی تجربه میکنیم و سعی میکنیم از تکرارش جلوگیری کنیم! این احساس گاهی آنقدر بزرگ است که با معنای زندگی گره میخورد. گاهی اوقات ما بر اساس این احساس تصمیم میگیریم. پیش از این که در مورد احساس حسرت بیشتر بدانیم، باید بدانیم که حسرت واقعا یک احساس نیست. مجموعه پیچیدهای از احساسات، انتظارات، دیدگاه گیری و افکار است که تجربهای در ما پدید میآورد. حسرت زمانی بروز میکند که شرایط فعلی خود را با شرایطی که ممکن بود در نتیجه انتخابهای متفاوت میداشتیم، مقایسه میکنیم. به عبارت سادهتر، آنچنان که زندگی کردیم را با آن زندگی که نزیستهایم مقایسه میکنیم.
ما به گذشته مینگریم و به خود میگوییم کاش این تصمیم را نگرفته بودم. “کاش هیچوقت تنبلی نمیکردم”، “کاش بیشتر استراحت میکردم”، “کاش به خودم سخت نمیگرفتم”، “کاش منظمتر بودم” و … . اینها حسرتهای رایجی است که ما تجربه میکنیم. در حین گفتن این کلمات (و حتی شاید خواندن آنها) احساس سنگینی میکنیم. انرژیمان کم میشود، احساس ضعف و کوچک بودن میکنیم. با تمام وجود دوست داریم میتوانستیم راهی برای تغییر گذشته پیدا کنیم. گاهی تمایل داریم این یافته خود را به دیگران منتقل کنیم تا آنها حسرتهای ما را تجربه نکنند. این چیزی است که معلمان و والدین احتمالا بیش از دیگران تجربه میکنند.
تجربه حسرت
همانطور که گفته شد، حسرت مجموعهای در هم پیچیده است. در این مجموعه احساساتی نظیر خشم، غم، اضطراب و حتی عشق نیز حضور دارند. اگرچه ترکیب و حضور این احساسات برای همه افراد در همه موارد یکسان نیست. علاوه بر احساسات، درون این تجربه، افکار نیز حضور دارند. برخی از اوقات افکار ماهیتی سرزنشگر دارند و ما را به دلیل تصمیماتی که گرفتهایم سرزنش میکنند. در مواردی، افکار ماهیتی ناامید کننده دارند؛ گویی که هیچ راه دیگری وجود ندارد. مجموعه این احساسات و افکار، حسرت را به تجربهای دشوار تبدیل میکند.
در عین حال که حسرت، تجربهای دشوار است اما بر خلاف انتظار نادر نیست. ما بیش از آنچه به یاد میآوریم دچار حسرت میشویم. نتایج یک تحقیق، نشان داد افراد در طول یک هفته از یک سوم تصمیمات خود پشیمان میشوند و احساس حسرت میکنند. نکته جالبتر این که زمانی که ما دچار احساس حسرت شدیدی میشویم، تصمیمات اشتباه و حسرتهای قبلی خود را بیشتر به یاد میآوریم. این مسئله به سوگیری حافظه ما مربوط است. ما اطلاعات همخوان با احساس و شرایط فعلیمان را راحتتر از اطلاعات ناهمخوان به یاد میآوریم. پس اگر در حال تجربه حسرت هستیم، موارد دیگری که احساس حسرت کردیم را آسانتر از مواردی که به خودمان افتخار کردیم به یاد میآوریم.
فرایند حسرت
حسرت خوردن به توانمندی ذهنی بالایی نیاز دارد. نه تنها نیاز به این دارد که من از حافظه خود برای بررسی گذشته استفاده کنم، بلکه نیازمند این است که گزینههای پیش روی من در گذشته را هم در نظر بگیرم. علاوه بر این، باید بتوانم آینده هر کدام از آن انتخابها را هم تصور کنم. این اصلا کار سادهای نیست. به عبارت دیگر، من در بعد زمان حرکت میکنم و زندگی خود را تصور میکنم. آیا این فرایندی نیست که ما برای بررسی گذشته استفاده میکنیم؟ شبیه به مطالعات علمی نیست؟
در عین حالی که پیچیده است، به نظر نمیآید به زندگی ما کمک چندانی کند. اینکه در گذشته باید چه مسیری را در بر میگرفتیم، چطور به تصمیمات امروز ما کمک میکند؟ زمانی که شرایط زندگی مطابق میل ما نیست، ذهن ما برای یافتن دلیل به کاوش در گذشته میپردازد. کاویدن گذشته ممکن است با تمرکز با رویدادهای خارج از کنترل ما باشد، که معمولا به باور قربانی بودن ختم میشود. یا ممکن است با تمرکز بر تصمیمات خودمان باشد، که ممکن است به احساس حسرت منتهی گردد. این کاوش کاملا بیهوده نیست، بلکه بستگی به این دارد که ما چطور آن را هدایت کنیم.
سوگیری
مشکل این فرایند این است که تمایز آن چه واقعا قابل کنترل بوده و نبوده دشوار است. از طرف دیگر، تصور آیندهای که رخ نداده معمولا با سوگیری همراه است. اگر ما از شرایط فعلی خود ناراضی باشیم، به احتمال بیشتری مسیرهای موازی (حاصل از انتخابهای متفاوت) را خوشایند میبینیم.
فرض کنید سهیل در 20 سالگی دو فرصت شغلی داشته است. در آستانه 30 سالگی از شرایط شغلی خود ناراضی است، وقتی به گذشته نگاه میکند تصمیم خود را اشتباه ارزیابی میکند. در عین حال، تصور 30 سالگی خود را با انتخاب شغل دیگر بهتر در نظر میگیرد. نکته اینجاست که سهیل در 20 سالگی هم آینده هر دو شغل را تصور کرده بوده و دست به انتخاب زده است. اگر تصور او در 20 سالگی اشتباه بوده، چه اطمینانی وجود دارد که در 30 سالگی اشتباه نباشد؟ اصلا از کجا معلوم شرایط امروز سهیل مربوط به آن انتخاب بوده است؟ آیا مسائلی خارج از کنترل سهیل روی این موضوع تاثیر نمیگذاشتند؟
سود بردن از حسرت
برای اینکه بتوانیم از این فرایند ذهنی، سود ببریم نیاز است مشخص کنیم که چه اطلاعاتی قابل تفسیر است! تفاوت مسیری که ما در حسرت طی میکنیم و بررسی علمی در همین است. در بررسی علمی، عوامل تاثیر گذار به دقت بررسی میشوند. در حالی که در حسرت ما بر اساس احساس خود تصمیم میگیریم. بنابراین مهم است که به بررسی حسرتهایی بپردازیم که تکرار شوندهاند. اگر یک الگو در حال تکرار است، احتمال بیشتری دارد که عملکرد من نقشی در ادامه آن داشته باشد. در بررسی گذشته و تصور آیندههای موازی، تلاش کنیم مشکلاتی که از دیدن آنها چشم پوشی میکنیم را شفافتر ببینیم. در بررسی گذشته از خود بپرسیم، چه عواملی در عملکرد من تاثیر داشت؟ اگر قرار باشد این احساس حسرت به من کمک کند، نحوه عملکرد من را بهبود خواهد بخشید.
اجتناب از حسرت
حسرت میتواند آنچنان دردناک باشد که ما از تکرار دوباره آن تجربه اجتناب کنیم، یا حداقل تلاش کنیم که اجتناب کنیم. با توجه به آنچه که گفته شد، حسرت بیش از آنچه که فکر میکنیم رخ میدهد. چطور میتوانیم از آن اجتناب کنیم؟ جواب کوتاه این است که نمیتوانیم!
موضوع اینجاست که ما همیشه لحظاتی را تجربه خواهیم کرد که از شرایط خود ناراضی باشیم، همیشه مواقعی وجود دارد که شرایط خود را با دیگران مقایسه میکنیم. این الگوهای ذهنی قابل حذف نیستند. بنابراین همیشه لحظاتی خواهد بود که با خود میگوییم ای کاش …! زندگی کردن بدون احساس حسرت شاید آرزوی قشنگی باشد اما قابل تحقق نیست. بیایید با هم آزمایش کنیم! تصور کنید شرایط متفاوتی داشتید، انتخابهای متفاوتی در زندگی انجام داده بودید. سعی کنید کاملا خود را در آن شرایط ببینید. حالا سعی کنید مواردی را پیدا کنید که بابت آنها احساس حسرت داشته باشید. حتی در شرایط کاملا ایدهآل هم میتوان احساس حسرت داشت، شاید نه نسبت به انتخابهای خودمان بلکه به دلیل مسائلی خارج از کنترلمان.
حسرت و مرگ
مدتی پیش، اطلاعاتی راجع به رایجترین حسرتهای افراد در شرف مرگ فراگیر شده بود. حسرتهایی نظیر اینکه ای کاش، با فرزندانم بیشتر وقت میگذراندم. ای کاش، بیشتر استراحت میکردم و … . این اطلاعات عموما در قالب توصیههایی برای زندگی مطرح شد، اکثر ما وقتی حسرتهای کسی را میشنویم سعی میکنیم آنها را تکرار نکنیم. اما آیا واقعا ساختن زندگی بر اساس اجتناب از حسرت (آن هم حسرت دیگران!) کار مناسبی است؟ آن کسی که در طول زندگی تلاش کرده حسرت میخورد کاش بیشتر استراحت میکردم! آن کسی که عمرش را به استراحت گذرانده حسرت دستاوردهای تلاش کردن را میخورد! وقتی راهی برای اجتناب از حسرت نیست، آیا میتوان بر اساس این اجتناب زندگی کرد؟
اجتناب غیر ممکن
مشکل اجتناب از چیزی که قابل اجتناب نیست، مشخص است. ما در یک چرخه فلج کننده گیر میکنیم. ما تلاش میکنیم هیچ کاری نکنیم که در آینده حسرت آن را بخوریم. بنابراین سعی میکنیم همه تصمیمهای خود را به دقت بررسی کنیم و آینده آنها را تصور کنیم. هر چه بیشتر تصور میکنیم، بیش از پیش به مشکلات آنها پی میبریم. اصلا ما تصور میکنیم که مشکلات آتی را پیدا کنیم که بتوانیم از آنها اجتناب کنیم. این موضوع باعث تاخیر در تصمیم گیری میشود، که خود ممکن است به منبعی برای حسرت تبدیل شود.
بنابراین سعی میکنیم هم سریع تصمیم بگیریم هم درست! چند بار احتمالا موفق میشویم تا اینکه در یک نقطه دچار احساس حسرت میشویم. از اینجا به بعد موضوع سختتر میشود. بیشتر سعی میکنیم و همین بیشتر تلاش کردن برای کنترل چیزی که قابل کنترل نیست باعث میشود هیچ تصمیمی نگیریم! هیچ کاری نکنیم که دچار حسرت نشویم.
دور شدن به جای نزدیک شدن
این که ما معنای زندگی و اهداف بزرگمان را بر اساس اجتناب طراحی کنیم، بسیار دیده میشود. مثلا “میخواهم بدون دغدغه زندگی کنم”، “میخواهم سختی نکشم” و … . یکی از اجتنابهایی که بررسی کردیم اجتناب از حسرت بود. زمانی که این اجتناب به عنوان هدف زندگی تعیین میشود، جدای از اینکه ما را در بن بست خواهد برد انگیزه ما را نیز کاهش میدهد. اصولا اهدافی که از جنس فرار کردن یا دور شدن از چیزی (موقعیت یا حالت ذهنی) است به تداوم داشتن کمک نمیکنند.
فرض کنید ما در نظر داریم دوندهای را برای مسابقات المپیک پرورش دهیم. دو راه پیش روی ماست، یا این دونده را با آنچه در انتظار اوست تشویق کنیم. یا اینکه این دونده را در موقعیتی قرار دهیم که مجبور به دویدن شود. مثلا حیوان درندهای را پشت سر او رها کنیم. در هر دو حالت، دونده حرکت میکند. ماهیچههایش قدرتمندتر میشود. اما اگر یک روز این حیوان درنده وجود نداشته باشد، دونده ما دلیلی برای دویدن ندارد.
زمانی که ما سعی میکنیم از یک شرایط ناخوشایند دور شویم نیز همین اتفاق میافتد. گرچه اهداف و تصمیماتی در زندگی وجود دارد که دقیقا بر همین اساس هستند و کمک کننده هم خواهند بود. اما معنای زندگی و جهتهای اصلی زندگی نمیتوانند از این جنس باشند.
زندگی با احساس حسرت
از آنجایی که زندگی بدون حسرت امکان ندارد، نیاز داریم یاد بگیریم چطور با احساس حسرت کنار بیاییم. همین ابتدا باید بدانیم، اگر احساس حسرت مداوم و فراگیر است، اگر با خود سرزنشگری همراه است، اگر علائم افسردگی نیز وجود دارند بهتر است با روانشناس صحبت کنیم.
اما با حسرتهای گاه گاه خود چه کنیم؟ حضور آنها را به عنوان محصول جانبی فرایند تفکر خود بپذیریم. از خود بپرسیم چطور میتوانم نحوه تصمیم گیری و عملکرد خود را بهبود ببخشم؟ در قدم بعدی مهم است که شفقت با خود را تمرین کنیم. این که اشتباهات گذشته خود را بپذیریم، ببخشیم و خود را با نقایصی که داریم بپذیریم به ما کمک میکند بار حسرتها سبکتر شود.