گاهی اوقات به نظر میآید، هیچ کس به ما اهمیتی نمیدهد. شرایط طوری رقم میخورد که احساس تنهایی میکنیم. احساس تنهایی معمولا تجربه خوشایندی نیست. ذهن ما در جست و جوی دلایل این احساس ممکن است ما را وارد گرداب سرزنش خود، مقایسه کردن خود، متهم کردن دیگران، تعمیم دادن رفتارها و ناامیدی کند.
تنهایی
این احساس لزوما مختص تنها بودن نیست، خیلی از مواقع ممکن است ما حتی در جمع دوستان و خانواده خود نیز احساس تنهایی کنیم. ممکن است در حضور شریک عاطفی خود نیز این احساس را تجربه کنیم. احساس تنهایی ذاتا با تنها بودن متفاوت است.
گرچه همه ما ممکن است در شرایط مختلف به صورت موقت آن را تجربه کرده باشیم، اما بعضی از ما این احساس را به صورت مداوم و پایدار تجربه میکنیم.
ماهیت تجربه
اغلب وقتی احساس تنهایی ماندگار میشود، تنها مهمان روان ما نخواهد بود. همراه این احساس ممکن است احساس پوچی، احساس ناامیدی، غم، خشم، باور بیارزشی، دوست داشتنی نبودن و … حضور داشته باشند. در همین حین اگر به تجربه درونی خود دقت کنیم ممکن است احساسات بدنی نیز مشاهده کنیم. بعضی از ما ممکن است سنگینی روی شانههایمان، خالی بودن بدنمان، گرفتگی در گلو و … را همزمان با احساس تنهایی داشته باشیم. معمولا افکاری نیز این تجربه را همراهی میکنند. ممکن است خودمان را سرزنش کنیم، ممکن است خود را قربانی بدانیم، خودمان را با دیگران مقایسه کنیم یا هر فکر دیگری.
پیش از هر چیزی مهم است این را در نظر بگیریم که داشتن این تجربیات نشان دهنده عجیب بودن، بیمار بودن یا غیرنرمال بودن ما نیست. اینها صرفا پاسخهای ذهن ما به موقعیت فعلی زندگیمان بر اساس تجربیات گذشته ماست. ممکن است این پاسخدهی کارآمد نباشد اما قابل فهم است.
پاسخدهی
یکی از مواردی که در این زمان بهتر است به آن دقت کنیم، نحوه برخورد ما با احساس تنهایی است. معمولا افراد در پاسخ به این تجربه، پاسخهای متنوعی نمیدهند و اکثرا الگوهای محدودی را نشان میدهند. زمانی که احساس تنهایی ما پایدار باشد، نشاندهنده این است که الگوهای رفتاری ما در پاسخ به این احساس کارآمد نیست و گرنه میتوانستند به ما کمک کنند تجربه متفاوتی داشته باشیم. ممکن است در همین لحظه ذهن شما هم مانند ذهن من به مخالفت برخیزد که “نه! شاید مشکل از من نیست، بقیه مشکل دارن”. مخالفتی با این نظر ندارم، اما اگر الگوهای پاسخ ما کارآمد بودند باید به ما کمک میکردند دوستان و اطرافیان بهتری برای خودمان انتخاب کنیم. به هر صورت اگر همیشه خود را در جمعی میابیم که احساس تنهایی ما را تشدید میکند شاید بهتر است مسئولیت خود را در انتخاب اطرافیانمان در نظر بگیریم.
شناخت این الگوهای رفتاری شاید به آسانی رخ ندهد، به همین دلیل میتوانیم از روانشناس برای شناخت و تغییر این الگوها کمک بگیریم.
تغییر الگو
پس از شناخت این الگوهای رفتاری میتوانیم سراغ تغییر این الگوها برویم. تغییر الگوها به خصوص اگر قدیمی باشند کار آسانی نیست. این تغییر نیازمند انگیزه، شناخت دلایل ماندگاری رفتار، طراحی رفتار جایگزین، هدف گذاری، پایش تغییر، پیش بینی موانع و جلوگیری از بازگشت الگوی قبلی است.
خطای اساسی
اگر دنبال راه حلی میگردیم که این احساس را به کلی از بین ببرد، شاید هدف مناسبی را انتخاب نکرده باشیم. احساس تنهایی گرچه ناخوشایند اما بخشی از تجربه انسانی ما است. زمانی که تمایز بین ما و دیگران آشکار میگردد این تجربه نیز پدید میآید. البته این طور نیست که ما محکوم به تجربه کردن احساس تنهایی به صورت مداوم و به شکل ناخوشایند باشیم. با تلاش میتوانیم این احساس را تجربه کنیم و دچار رنج نشویم.
نتیجه گیری
در نهایت بهتر است از اینکه دنبال راه حلی برای از بین بردن این احساس باشیم دست برداریم و به این بپردازیم که احساس تنهایی به چه الگوهای ناکارآمدی در رفتار ما میانجامد؟ برای فرار از این تجربه به روابطی پناه میبریم که در آنها احترام و ارزشمندی که لایق آن هستیم را دریافت نمیکنیم؟ آیا برای کاهش احساس تنهایی به فعالیتهایی روی میآوریم که در بلند مدت با ارزشهای اساسی زندگی ما ناسازگارند؟ آیا برای تجربه نکردن این احساس از آدمها فاصله میگیریم و خود را در فعالیتهایی غرق میکنیم که حواسمان را پرت کنند؟ گرچه رو به رو شدن با این سوالات و نگریستن به رفتار خودمان آسان نیست، اما برای این که زندگی خود را در تلاطم بیپایان احساس تنهایی از دست ندهیم نیاز است که شجاعت خود را برای فهمیدن و تغییر این الگوها احضار کنیم.
پس از تغییر این الگوها، احساس تنهایی نه به عنوان هیولای ترسناک غیر قابل تحمل امروزی که شاید به صورت همراهی کمک کننده با زبانی صادق و برنده تجربه شود که وظیفه کمک به ما را به عهده دارد.